عقابی که منم

سُر می خورد از فواره ی خاطرات

تصاویر نمناکِ "هستن"

و منحنی های لبخند

روی صورتکهای گذشته

می چرخند

و دردناک می شوند

***

مثل ناخن‌های قدیمی عقاب ها

مثل آن پرهای باشکوه

که روزی باید کنده شوند

و منقاری که باید به سنگ کوبیده شود

شاید چیزی تازه متولد شود

***

من اما، آن عقاب لختِ پرکنده ام

چیزی بیشتر شبیه یک بوقلمون

بر خوانِ پرنعمت فلک

که راه می رود

***

و میهمان‌ها به او می خندند

***

27 تیر ماه 1402

43مین تولد

خالی

من یک دایناسور خفیفم

بازگشته از خاطره ی انقراضی دور

با دهانی دوخته

و چشمانی که تنها حدقه هایی تاریک اند

***

من یک لاک پشت ناقص الخلقه ام شاید

بی لاک

بی پشت

تک زیستی تکامل نیافته

گمگشته در لایتناهی آبها

بی تصویری از ساحل

دلخوش به دو سوراخ بی شکل

که با آنها در آبها نفس می کشم

***

من تلاقی اقیانوس با فضا هستم

جایی ‌که نیستی با چیستی گُشنی می کند

و هستی باردار می شود

حامله ی هیچ

با کالبدی مقوایی

و سوراخ هایی برای زنده ماندن